خروس و مورچه
افزوده شده به کوشش: ثریا ناظرشاهی
شهر یا استان یا منطقه: nan
منبع یا راوی: علی اشرف درویشیان - نشر چشمه چاپ سوم ۱۳۷۵
کتاب مرجع: افسانه ها و متل های کردی - ص ۲۹۹
صفحه: 327 - 328
موجود افسانهای: ندارد
نام قهرمان: مورچه
جنسیت قهرمان/قهرمانان: حیوان
نام ضد قهرمان: خروس
داستان یک مورچه و یک خروس که بر سر تکه پنیری دعوایشان می شود و به نزد حاکم میروند . و در نهایت مورچه خانه اش را از روباه جدا کرده و تنها زندگی میکند.
روزی مورچه و خروسی با هم رفیق شدند. صبح زود مورچه از خواب بیدار شد و میان کمر خود را محکم بست و بیرون رفت. در راه تکه ای پنیر جست. پنیر را آورد و توی طاقچه ای گذاشت. خروس رفت و نوکی به پنیر زد. مورچه خبر شد وزدند به سروکول هم و حسابی جنگشان شد. فردا صبح زود از خواب بیدار شدند و به نزد حاکم رفتند. مورچه گفت ای حاکم من صبح زود از خواب بیدار شدم. حاکم گفت: این از زرنگی تو است. مورچه گفت میان کمر خود را محکم بستم. حاکم گفت: آن از چابکی تو است. گفت: یک تکه پنیر جستم. گفت: آن، خدا روزی تو را داده است. گفت: آنرا در طاقچه اتاق گذاشتم. گفت: آن از پنهان کاری تو است. مورچه گفت: این خروس رفته و نوکی به آن زده. حاکم گفت: او خواسته آنرا بچشد. گفت: من هم چپاله (با کف دست به کسی زدن) ای توی سرش زده ام. حاکم گفت: آن، ادبش کرده ای. آنها از دادگاه برگشتند. وقتی به خانه رسیدند خروس گفت: ای مورچه این چه کاری بود تو کردی؟ مورچه گفت: حق ات بود. برو من دیگر تو را نزد خودم نمی گذارم باشی. مورچه پس از آن خانه اش را جدا کرد و به خودش گفت: این طور بهتر است. اگر تکه ای پنیر پیدا کنم آن را در طاقچه میگذارم و دیگر خروس آن را نمی خورد.